طبق نظر مردم قبیله بوشونگو (Boshongo) اهل مرکز آفریقا، پیش از ما فقط تاریکی بود و آب و الههای بزرگ به اسم «بومبا». روزی بومبا به شکمدرد دچار شد و خورشید را قی کرد. خورشید بخشی از آبها را بخار کرد و زمین پدیدار شد. بومبا که هنوز شکمدرد داشت، ماه، ستارگان و سپس پلنگ، کروکودیل، لاکپشت و درنهایت هم انسان را قی کرد. این افسانه خلقت هم مانند بسیاری از افسانهها درگیر همان پرسشهایی است که ما امروز هم از خود میپرسیم. خوشبختانه ما امروزه به ابزاری مجهزیم که میتواند پاسخ این پرسشهایمان را فراهم کند. این ابزار علم است...
اولین شواهد علمی درباره اسرار هستی حدود ۸۰ سال پیش کشف شد. در دهه ۱۹۲۰، «ادوین هابل» رصدهایش را با استفاده از تلسکوپ ۱۰۰ اینچی (۵/۲ متری) مونتویلسون در لسآنجلس آغاز کرد. هابل در کمال شگفتی دریافت که تقریبا همه کهکشانها از ما دور میشوند. علاوه بر این هر چه فاصله کهکشان از ما بیشتر باشد، سرعت دور شدنش هم بیشتر است. این پدیده که انبساط جهان نام دارد و یکی از بزرگترین دستاوردهای فکری بشر در طول تاریخ محسوب میشود.
کشف انبساط جهان باعث شد این بحث که جهان آغازی داشته است یا خیر، متحول شود. اگر امروزه کهکشانها از هم دور میشوند، پس در زمانهای گذشته به هم نزدیکتر بودند. اگر سرعت حرکت اینکهکشانها را ثابت فرض کنیم، میلیاردها سال پیش روی هم قرار داشتند. آیا جهان اینگونه آغاز شده است؟ بسیاری از فیزیکدانان در آن هنگام از این ایده که جهان آغازی داشته باشد، ناخرسند بودند زیرا گمان میکردند این موضوع قوانین فیزیک را نقض میکند.
به همین دلیل دانشمندان نظریههایی را عرضه کردند که طبق آن، جهان هماکنون منبسط میشود؛ اما آغازی نداشته است. شاید یکی از بهترین اینگونه نظریهها «نظریه حالت ایستا» باشد که در سال ۱۹۴۸ عرضه شد. طبق این نظریه جهان همیشه وجود داشت و همیشه به یک شکل بود و همیشه هم به همین شکل خواهد ماند. ویژگی آخری که نام بردیم، حسن بزرگ و مهمی دارد؛ چراکه پیشبینی محسوب میشود و میتوان آن را آزمود. انجام پیشبینی و آزمودن آن، یکی از مهمترین بخشها و مراحل روش علمی است. البته این نظریه از آزمونها سربلند بیرون نیامد.
شواهد رصدی موید این موضوع که جهان در آغاز بسیار چگال بود، در اکتبر ۱۹۶۵ با کشف تابشهای بسیار ضعیف ریزموج پسزمینه در همه جای فضا عرضه شد. تنها توجیه قابل قبول برای وجود چنین پدیدهای آن است که بپذیریم این تابش پسزمینه از یک حالت بسیار داغ و چگال باقیمانده است.
به موازات آنکه جهان منبسط میشود، این تابشها سرد میشود و این تابشهایی را که ما امروز میبینیم، فقط بخش ناچیزی است که از آن تابش اصلی باقی مانده است.
نظریههای علمی نیز از این طرز فکر حمایت کرد. من و «راجرین روز» نشان دادیم که اگر نظریه نسبیت عام اینشتین درست باشد، باید «تکینگی» هم وجود داشته باشد؛ تکینگی نقطهای است که در آن چگالی و انحنای فضا – زمان، بینهایت است. در اینجا بود که زمان آغاز شد.
جهان با انفجار بزرگ شروع شد و با سرعت بسیار فزایندهای منبسط شد. این انبساط سریع را تورم مینامند. اکنون میدانیم تورمی که در آغاز جهان روی داده بسیار سریع بود؛ زیرا جهان در زمان بسیار کوتاهی (کسر کوچکی از یک ثانیه) چندین و چند برابر شده است.
تورم باعث شده است که جهان بسیار بزرگ بسیار یکنواخت و هموار شود. البته باید در نظر داشت که جهان کاملا یکنواخت هم نیست. زیرا تغییرات بسیار کوچکی از ویژگیهای جهان در جاهای مختلف آن وجود داشت. این تغییرات باعث اختلافهای کوچکی در دمای بخشهای گوناگون جهان اولیه شد. میتوان آثار این تغییرات دمایی را هماکنون هم در تابش پسزمینه ریزموج مشاهده کرد.
این تغییرات به این معنی است که برخی از بخشها کندتر از بخشهای دیگر منبسط میشود. انبساط بخشهای کندتر درنهایت متوقف میشود و اجزای آن یک بار دیگر روی رمبش میکند (روی هم انباشته میشود) تا ستارگان و کهکشانها را پدید آورد. درنهایت هم منظومه خورشیدی ما پدید آمد.
ما وجود جهان را مدیون این تغییرات هستیم. اگر جهان اولیه کاملا یکنواخت و هموار بود، هیچ ستارهای شکل نمیگرفت و درنتیجه حیاتی هم پدید نمیآمد. ما محصول افت و خیزهای کوآنتومی ابتدای جهان هستیم.
همانطور که میدانید رازهای بسیار بزرگی باقی مانده است. ما همچنان تلاش میکنیم به پاسخ پرسشهای همیشگیمان دست یابیم. ما از کجا آمدهایم و آیا ما تنها موجودی در جهان هستیم که میتواند چنین پرسشهایی از خود بکند؟